ناکام دات کام
کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت . هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .
مشکی یا قهوه ای ، ... ؟
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت . موضوع مطلب : سه شنبه 90 آذر 22 :: 10:44 عصر :: نویسنده : شب پر - (سینا) درباره وبلاگ آخرین مطالب پیوندها لوگو آمار وبلاگ بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 156873
|
|