ناکام دات کام
صدای یک تن، در این بیابان... سلام دریا، سلام دریا، فشانده گیسو! گشوده سیما ! همیشه روشن، همیشه پویا، همیشه مادر، همیشه زیبا ! *** سلام مادر، که می تراود، نسیم هستی، زتار و پودت . همیشه بخشش، همیشه جوشش، همیشه والا، همیشه دریا ! *** سلام دریا، سلام مادر، چه می سرائی؟ چه می نوازی ؟ بلور شعرت، همیشه تابان، زبان سازت، همیشه شیوا ! *** چه تازه داری؟ بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته ! که از سرودم رمیده شادی، که در گلویم شکسته آوا ! *** چه پرسی ازمن: - « چرا خموشی؟ هجوم غم را نمی خروشی ! جدار شب را نمی خراشی، چرا بدی را شدی پذیرا ؟ » *** - شکسته بازو گسسته نیرو، جدار شب را چگونه ریزم ؟ سپاه غم را چگونه رانم، به پای بسته، به دست تنها ؟ *** خروش گفتی ؟ چه چاره سازد، صدای یک تن، درین بیابان ؟ خراش گفتی ؟ که ره گشوده، به زور ناخن، ز سنگ خارا ؟ *** بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته، دلم گرفته ! درین سیاهی، از آن افق ها، شبی زند سر، سپیده آیا ؟ روشن شود که آتشم و آب نیستم !" *** <فریدون مشیری> موضوع مطلب : چهارشنبه 90 شهریور 16 :: 4:10 عصر :: نویسنده : شب پر - (سینا) درباره وبلاگ آخرین مطالب پیوندها لوگو آمار وبلاگ بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 157074
|
|