ناکام دات کام
کوک کن ساعت خویش اعتباری به خروس سحری ، نیست دگر دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است کوک کن ساعت خویش که مـؤذّن ، شب پیـش دسته گل داده به آب . . و در آغوش سحر رفته به خواب کوک کن ساعت خویش شاطری نیست در این شهرِ بزرگ که سحر برخیزد شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین دیر برمی خیزند کوک کن ساعت خویش که سحر گاه کسی بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی کوک کن ساعت خویش رفتگر مُرده و این کوچه دگر خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است کوک کن ساعت خویش ماکیان ها همه مستِ خوابند شهر هم . . . خواب اینترنتی عصر اتم می بیند کوک کن ساعت خویش که در این شهر ، دگر مستی نیست که تو وقتِ سحر ، آنگاه که از میکده برمی گردد از صدای سخن و زمزمه ی زیر لبش برخیزی کوک کن ساعت خویش اعتباری به خروس سحری نیست دگر و در این شهر سحرخیزی نیست «کیوان هاشمی» موضوع مطلب : عشق, شب, ناکام, ساعت, کوک, مستی, سحر پنج شنبه 90 اردیبهشت 1 :: 10:32 صبح :: نویسنده : شب پر - (سینا) درباره وبلاگ آخرین مطالب پیوندها لوگو آمار وبلاگ بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 156878
|
|