ناکام دات کام
زن و بچه ها رو فرستاد توی یه اتاق که شبیه انباری بود و خودش اومد نشست و گفت: بفرمایید آقا. پدرم گقت :- شغلت چیه ؟ درآمدت ؟
جمعه 91 فروردین 25 :: 7:4 عصر :: نویسنده : شب پر - (سینا) و پسر آقای رستمی اینگونه صحبتش رو ادامه داد که : تابستون چند سال قبل که سه چهار روز تعطیلی پیش اومد، تصمیم گرفتیم که طبق معمول به ویلای شمال بریم. مقدمات سفر مهیا شد. خونه رو به قصد اقامت چند روزه توی ویلای شمال ترک کردیم.
چهارشنبه 91 فروردین 23 :: 3:33 عصر :: نویسنده : شب پر - (سینا) واقعی و خواندنی دوشنبه 91 فروردین 21 :: 5:18 عصر :: نویسنده : شب پر - (سینا) درباره وبلاگ آخرین مطالب پیوندها لوگو آمار وبلاگ بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 157086
|
|