ناکام دات کام
بوسه بر دستان پدر خواهم زد این روزها چیزی که ذهنم مشغول خودش کرده، فکر بوسیدن دستهای مردی ست که به وسعت همه ی دنیا، دوستش دارم . دستان زحمتکشی که پیامبر خدا(ص) بر آن بوسه می زند. وقتی توی مراسمات عروسی، میبینم که داماد به احترام پدر، خم می شود و دستانش را می بوسد ، با خود می گویم : کی نوبت من برسد تا برای اولین بار دستان پدرم را ببوسم. بدون شک آن لحظه از زیباترین لحظات عمرم خواهد بود.
حال دوست دارم پیش از آنکه آن زمان برسد به این آرزویم برسم. اصلا شاید عمری نبود واسم، تا آن روز را درک کنم.
پس باید هر چه زودتر دست بکار شم. تا به حال بهش نگفتم : دوستت دارم ، ولی ... با یک سرفه شبانه او ... تا صبح نخوابیده ام ... با یک وصیتش، تا مدتی حال و روزم را دگرگون میکند.... با یک جراحت یا کسالت ، دنیا بر سرم آوار می شود.... از گوشه چشمانش و از یک نگاه پر نفوذش ،
منظور و مقصودش را تیز میگیرم...
حرفهایش را نگفته می دانم. و خوب میدانم چه میخواهد بگوید...
وقتی به این فکر میکنم که هر کس برای اولین بار
به بیت الله الحرام نظر افکند، حاجتش برآورده می شود ، اولین فکری که بعنوان
خواسته ام از ذهنم می گذرد اینست :
نباشم روزی که .... پدرم نباشد ... راستش هیچوقت نتوانسته ام حتی گوشه ای اخلاقیاتش را در زندگی به کار گیرم ... و هیچوقت نتوانسته ام کاری کنم که بعدها، مانع افسوس هایم شود ... و حال به خاطر غرور و احترام و عزتی که پدرم به من داد ... به خاطر درس زندگی که پدرم به من آموخت ... به خاطر ............ و ... و ... و ... بوسه بر دستان پدر خواهم زدموضوع مطلب : عشق, پدر, بوسه, فرزند چهارشنبه 90 خرداد 25 :: 12:48 عصر :: نویسنده : شب پر - (سینا) درباره وبلاگ آخرین مطالب پیوندها لوگو آمار وبلاگ بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 9
کل بازدیدها: 157078
|
|